کودکی

کودکی

18 ماهگیت تموم شد و واکسن¬هاتو زدیم. از اون ور هم دندون نیشت داره درمی¬آد. گاهی دست می¬ذاری رو پات، گاهی هم رو دندونت می¬گی: «درد!» این تجربه¬های درد، تو رو قوی و سالم می¬کنه. مطمئن باش.
شیرین¬کاری¬هات، تو رو شیرین¬تر از همیشه می¬کنه. مامان نسرین یه باطری بزرگ از کشو دراوورده می¬ذاری زیر بغلت می¬گی: «س، س.» می¬گه: «این چی می¬گه؟» می-خندم، می¬گم: «فکر کرده ادکلنه.» در واقع این همون تخیل خلاقه که می¬گن باعث آشنایی¬زدایی می¬شه و هنر از همین¬جا شروع می¬شه. کاش می¬شد بچه شد.
جالبه. رو تی¬شرتم یه بستنیه. نگاش می¬کنی می¬گی:«ماه.» می¬گمت:«نه، مامان. این بستنیه.» اصرار می¬کنی که: «ماه، ماه، ماه.» رد انگشتات رو که می¬گیرم، می¬بینم دست گذاشتی رو یه نقطه که رسم شده برا این که بستنیه رو گرد و تپل نشون بده و اون شبیه ماهه. اون وخته که یادم می¬افته جزئیات رو فراموش کردم و مرور می¬کنم که...کودکی یعنی توجه به جزئیات...
دوستت دارم، چرا که می¬شناسمت به مهر.
تاریخ : 07 فروردین 1392 - 22:36 | توسط : مامان کیانمهر | بازدید : 974 | موضوع : فتو بلاگ | 5 نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام


مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی