یک قدم به جلو.

11 فروردین، روزی بود که تو دیگه از 8 صبح به بعد، شیر مامان رو نخوردی و اولین قدم بزرگ برای مستقل شدن رو برداشتی. خیلیها گفتن زوده اما من با ایمان کامل معتقدم این بهترین زمان بود.

دیگه غذا خوردنت بهتر شده. الکی هم آویزون من نمی شی نق بزنی و از همه بهتر شب ها تا صبح می خوابی.

بزرگ می شوی و من کوچک.

دوستت دارم به مهر.


تاریخ : 21 فروردین 1392 - 01:32 | توسط : مامان کیانمهر | بازدید : 963 | موضوع : وبلاگ | 6 نظر

کودکی

کودکی

18 ماهگیت تموم شد و واکسن¬هاتو زدیم. از اون ور هم دندون نیشت داره درمی¬آد. گاهی دست می¬ذاری رو پات، گاهی هم رو دندونت می¬گی: «درد!» این تجربه¬های درد، تو رو قوی و سالم می¬کنه. مطمئن باش.
شیرین¬کاری¬هات، تو رو شیرین¬تر از همیشه می¬کنه. مامان نسرین یه باطری بزرگ از کشو دراوورده می¬ذاری زیر بغلت می¬گی: «س، س.» می¬گه: «این چی می¬گه؟» می-خندم، می¬گم: «فکر کرده ادکلنه.» در واقع این همون تخیل خلاقه که می¬گن باعث آشنایی¬زدایی می¬شه و هنر از همین¬جا شروع می¬شه. کاش می¬شد بچه شد.
جالبه. رو تی¬شرتم یه بستنیه. نگاش می¬کنی می¬گی:«ماه.» می¬گمت:«نه، مامان. این بستنیه.» اصرار می¬کنی که: «ماه، ماه، ماه.» رد انگشتات رو که می¬گیرم، می¬بینم دست گذاشتی رو یه نقطه که رسم شده برا این که بستنیه رو گرد و تپل نشون بده و اون شبیه ماهه. اون وخته که یادم می¬افته جزئیات رو فراموش کردم و مرور می¬کنم که...کودکی یعنی توجه به جزئیات...
دوستت دارم، چرا که می¬شناسمت به مهر.
تاریخ : 07 فروردین 1392 - 22:36 | توسط : مامان کیانمهر | بازدید : 972 | موضوع : فتو بلاگ | 5 نظر



مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی